بسا برادری که مادرت او را نزاده است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: جمعه 03 اسفند 3


بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من

بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من

نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن

دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من

بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم

اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من

نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد

تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من

چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان

چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من

در این دنیای وا نفسای بی فردا

خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من


 نوشته شده توسط جمال عباسقلیا در سه شنبه 88/3/19 و ساعت 10:54 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

شعر
جمال عباسقلیا
ورزش رزمی-شعر- رایانه

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 1
مجموع بازدیدها: 5708
فهرست موضوعی یادداشت ها
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من